چیست این مرگ؟ چگونه به سراغ آدم می آید؟ از کجا پیدایش می شود؟ چرا پیشتر خبرت نمی کند؟ از مادرت زاییده می شوی و خیالش را هم در سر نداری! غافل از اینکه او هم، مرگ هم با تو از مادر زاییده است. پا به پای تو. قدم به قدم. شاید او مرگ از مادری دیگر، از مادر خود، زاییده باشد! اما با هر نفس، با هر گام، با هر دم آن، تو به او نزدیک می شوی و او به تو. رو به تو می آید. مثل چیزی که تو رو به آیینه بروی. تو رو به آیینه می روی، چیزی هم شبیه تو، همتو، رو به تو می آید. دیر یا زود به هم می رسید.

تو مرگ.

من و مرگ.

او و مرگ.

نه اصلا مرگ از رو به رو نمی آید. مرگ پا به پا می آید. مرگ با تو می زاید.همزاد تو! از تو می زاید. از تو می روید. مرگ تویی، همان دم که زندگی تویی. همین که پای به زندگی گذاشتی، گام در آستانه مرگ هم گذاشته ای. این دو را نمی توانی از هم جدا کنی. با همند. اصلا یکی هستند. مرگ و تو. تو و مرگ.

 

کلیدر جلد سوم و چهارم / محمود دولت آبادی / انتشارات فرهنگ معاصر

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها